فال فروشی
از فال فروشی پرسیدند:؟ چه میفروشی؟
گفت: به کسانی که قدر امروزشان را نمیدانند
فردا را میفروشم
امروز تکرار نشدنی ترین لحظه ی زندگیتان است
قدرش را بدانید
یا علی درمانده ام دستم بگیر ......
یا علی درمانده ام دستم بگیر
مـانده در کـار دلم دستم بگیر
نیست دستگیری بجز تو یا علی
چــاره ســاز رنــج هایــم یا علی
از غــم و دردم چه گویم یا علی
غــصه دارم با که گــویم یا علی
مــادران داغــدار از لاله ها گـویـند سـخن
لاله هایی عاشق و جانباخته ی راه وطن
یا علی این عاشقان را در پناهت دستگیر
یا علی دست شــهیـدان وطــن در دسـت گیر
یا علی عشــق است و شمشیری بُرٌان بــر فَرق تـو
یا علی جان می گزینی یا پِی ساقی بزم است دل تو
چه تنگه دل من برای زیارت....
چه تنگه دل من برای زیارت
بریز واسم امشب یه پیمونه تربت
چه صحن و سرایی
چه حال و هوایی
چه روزای خوبی
چه خاطره هایی
چه کرببلایی
چه کرببلایی
حسین
حسین
قدم زدن اونجا
چه عالمی داره
ببین روی گنبد
چه پرچمی داره
چه خوبه بذاری
یه دست روی سینه
چه خوبه که اشکات رو گونه بشینه
یه لحظه کنار ضریحش بشینی
هوای حرم رو با گریه ببینی
هر حاجتی داری
الهی بگیری
الهی حرم رو ندیده نمیری
حسیــــــــــــــــــــــن
دل تنگ خودم اینو نوشته
الا که راز خدایی، خدا کند که بیایی تو نور غیب نمایی، خدا کند که بیایی........
الا که راز خدایی، خدا کند که بیایی
تو نور غیب نمایی، خدا کند که بیایی
شب فراق تو جانا خدا کند به سرآید
سرآید و تو برآیی، خدا کند که بیایی
دمی که بی تو سر آید خدا کند که نیاید
الا که هستی مایی، خدا کند که بیایی
فسرده غنچه گلها فتاده عقده به دلها
تو دست عقده گشایی، خدا کند که بیایی
ز چهره پرده بر افکن به ظلم شعله در افکن
تو دست عدل خدایی، خدا کند که بیایی
نظام هر دو جهانی امام عصر و زمانی
یگانه راهنمایی، خدا کند که بیایی
تو مشعری عرفاتی، تو زمزمی تو فراتی
تو رمز آب بقایی، خدا کند که بیایی
دل مدینه شکسته حرم به راه نشسته
تو مروه ای تو صفایی، خدا کند که بیایی
به سینه ها تو سروری به دیده ها همه نوری
به دردها تو دوایی، خدا کند که بیایی
ترا به حضرت زهرا، بیا ز غیبت کبری
دگر بس است جدایی، خدا کند که بیایی
باران و کودکی....
باز باران…
با ترانه…
میخورد بر بام خانه
خانه ام کو؟خانه ات کو؟
آن دل دیوانه ات کو؟؟؟
روزهای کودکی کو؟
فصل خوب سادگی کو؟
یادت آید روز باران
گردش یک روزدیرین؟
پس چه شد دیگر"کجارفت؟
خاطرات خوب وشیرین…
درپس آن کوی بن بست
دردل تو"آرزوهست؟
کودک خوشحال دیروز
غرق در غم های امروز…
یادباران رفته ازیاد…
آرزوهارفته برباد…
بازباران” بازباران
میخورد بربام خانه
بی ترانه… بی بهانه
شایدم ” گم کرده باشه….
بعد از من...یادتان نرود....
یادم نمی آید آخرین جمله ای که گفتم چه بود
جوری سکوت کردم که اگر بشکند گوش عالمی کر میشود
من خودم هستم…
کسی که برای نبودنش منتظرند…
برایم مهم نیست که چند نفر در این کره خاکی از شنیدن نبودنم خوشحال میشوند
فقط یک چیز برایم مهم است
که بعد از مرگم
اشک های مادرم را چه کسی پاک میکند
چه کسی دل خواهرم را تسکین میدهد؟
و چه کسی میتواند جای مرا برای برادرم بگیرد
حتی به عشق هم فکر نمیکنم
عشقی اگر باشد خودش را به من میرساند
عشقی اگر باشد…
دلیل مرگ من نمیشود
عشقی اگر باید…
من میروم
و نمیدانم اطرافیانم چه میشوند
شاید گریه مادرم هم برای دل اطرافش باشد
وگرنه
من که جایم بد نیست
الان مینویسم
تا بخوانند…
بعد از من مبادا بگویید یادش بخیر…تنها بگویید
خوب شد که رفت…
من به همین جمله خوشم
یادتان نرود
اطرافیانم منتظر هستند
خودشان به من گفتند که چشم انتظارند
لقمان حکیم ......
لقمان حکیم گفت: من سال ها با داروهای مختلف مردم را مداوا کردم…
و در این مدت طولانی به این نتیجه رسیدم که…
هیچ دارویی بهتر از محبت نیست.. کسی از او پرسید و اگر این دارو هم اثر نکرد چه؟
لقمان حکیم لبخندی زد و گفت: مقدار دارو را افزایش دهید…
جواب سلام را با سلام بده
جواب تشکر را با تواضع
جواب کینه را با گذشت
جواب بی مهری را با محبت
جواب دروغ را با راستی
جواب دشمنی را با دوستی
جواب خشم را با صبوری
جواب سرد را به گرمی
جواب نامردی را با مردانگی
جواب پشتکار را با تشویق
جواب بی ادب را با سکوت
جواب نگاه مهربان را با لبخند
جواب لبخند را با خنده
جواب دل مرده را با امید
جواب منتظر را با نوید
جواب گناه را با بخشش
هیچ وقت هیچ کس و هیچ چیز را بی جواب نگذار…
مطمئن باش هر جوابی بدهی…
یک روزی یک جایی یک جوری به تو باز می گردد
جمعه های تکراری....
دلم گرفته از این جمعه های تکراری
دلم گرفته از این انتظار اجباری
چقدر ندبه بخوانم…………. چرا نمایی؟؟؟
چه دیده ای که از این دل شکسته بیذاری..
نیا…..نیا . به درد خودم گریه میکنم باشد
شما که از حال من خبر داری ؟؟؟
صلاح مملکت خویش خسروان داند
از این به بعد غزل من ندارم اصرای
نیا…..نیا….. که وسع خرید کلاف نخم نیست
شما که با خبر از نرخ های بازای
امان نمیدهدم گریه
درد و دل دارم …..
به سینه مانده چه ناگفته ها که بسیاری
به جان مادرت آقا به کار می آیم …….
به جان مادرت آقا به کار می آیم…….
مرا اگر تو در این روضه ها نگه داری………..
تویی امامم.......
اگر چه ای گل من بر تو خارم
خدا می دونه که تویی باغ و بهارم
ای خسته یارم ، زیبا نگارم
غیز از تو مولا به خدا کسی ندارم
ای گل عذارم ،
چشمام مثه ابر بهاره
از هجر آقامون می باره
الهی که از راه بیاد و
پا روی چشمامون بذاره
دل بی قراره…..
درانتظاره در انتظاره
مولا نگاهی بنما به حالم
برتو غلامم تویی امامم….
توی امامم……توی امامم
در تمنّـای نگـاهت بی قــرارم تـا بیــایی ................
در تمنّـای نگـاهت بی قــرارم تـا بیــایی
من ظهور لحظه ها را می شمارم تا بیایی
خـاک لایق نیست آقا تا به رویش پا گذاری
در مسیرت جان فشانم گل بکـارم تا بیایی