باران و کودکی....
19 فروردین 1395
باز باران…
با ترانه…
میخورد بر بام خانه
خانه ام کو؟خانه ات کو؟
آن دل دیوانه ات کو؟؟؟
روزهای کودکی کو؟
فصل خوب سادگی کو؟
یادت آید روز باران
گردش یک روزدیرین؟
پس چه شد دیگر"کجارفت؟
خاطرات خوب وشیرین…
درپس آن کوی بن بست
دردل تو"آرزوهست؟
کودک خوشحال دیروز
غرق در غم های امروز…
یادباران رفته ازیاد…
آرزوهارفته برباد…
بازباران” بازباران
میخورد بربام خانه
بی ترانه… بی بهانه
شایدم ” گم کرده باشه….