#داستان_های_معنوی
?❤?
#داستان_های_معنوی?
▪شخصی به یكی از خلفای دوران خود مراجعه و درخواست كرد، تا در بارگاه او به كاری گمارده شود.
▫خلیفه از او پرسید: قرآن میدانی؟
▪او گفت: نمیدانم و نیاموختهام.
▫خلیفه گفت: از به كار گماردن كسی كه قرآن خواندن نیاموخته است، معذوریم.
▪مرد بازگشت و به امید دست یافتن به مقام مورد علاقهی خود، به آموختن قرآن پرداخت.
▫مدتی گذشت، تا این كه از بركت خواندن و فهم قرآن به مقامی رسید كه دیگر در دل نه آرزوی مقام و منصب داشت و نه تقاضای ملاقات و دیدار با خلیفه.
▪پس از چندی،خلیفه او را دید و پرسید:
«چه شد كه دیگر سراغی از ما نمیگیری؟»
▫آن آزادمرد پاسخ داد:
«چون قرآن یاد گرفتم، چنان توانگر شدم كه از خلق و از عمل بینیاز گشتم»
.
▪خلیفه پرسید:
«كدام آیه تو را این گونه بینیاز كرد؟»
▫مرد پاسخ داد:
«مَن یَتّقِ اللّه یَجعَل لَهُ مَخرَجاً وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لایَحتَسِب ؛
?? هر كس از خدا پروا بدارد و حدود الهی را رعایت نماید،
خدا برای بیرون شدن او از تنگناها، راهی پدید میآورد و از جایی كه تصور نمیكند، به او روزی میرساند و نیازهای زندگیاش را برطرف میسازد».?(سوره طلاق، آیات 2 و 3)
┄┅┄※♥※┄┅
? آرامـــش الهــی ?