بارانی در اتش....
25 بهمن 1395
. نباریده ست بارانی در آتش دری می سوخت پنهانی در آتش بر ابراهیم آتش شد گلستان ولی اینجا گلستانی در آتش بیشتر »
2 نظر
دارد دل و دین می برد از شهر شمیمی...
25 بهمن 1395
دارد دل و دین می برد از شهر شمیمی افتاده نخ چادر او دست نسیمی تسبیح دلم پاره شد آن دم که شنیدم با دست خودش داده اناری به یتیمی حتی اثر وضعی تسبیح و دعا را بخشیده به همسایه چه قرآن کریمی در خانه زهرا همه معراج نشینند آنجا که به جز چادر او نیست گلیمی ای… بیشتر »
خنده ی زیبا به لب مولا...
25 بهمن 1395
. دیگر آن خنده ی زیبا به لب مولا نیست همه هستند ولی هیچ کسی زهرا نیست قطره ی اشک علی تا به ته چاه رسید چاه فهمید کسی همچو علی تنها نیست . . بیشتر »
چه زمان و چه مکان...
25 بهمن 1395
. در زمانی که زمان یاد ندارد چه زمان و مکانی که مکان یاد ندارد چه مکان دل من در پی یک واژه ی بی خاتمه بود اولین واژه که آمد به نظر فاطمه بود . بیشتر »
دل نوشته های فاطمیه...
25 بهمن 1395
دل نوشته های فاطمیه ايّام « فاطميه» كه ميرسد، دلهاي عاشق و بيقرار، «سرود غم» ميخواند و منظومه اندوه ميسرايد. وقتي يك بوستان، خزان زده شود، وقتي يك گل، پرپر گردد و بلبلي به هجران گل مبتلا شود، چه ميماند؟ جز فصل ناليدن و موسم گريستن؟ فراق فاطمه، تنها… بیشتر »