دلم انگاری گرفته
16 دی 1394
دلم انگاری گرفته ، قدر بغض یاکریما …
عصر جمعه توی ایوون ، میشینم عین قدیما…
تو دلم می گم آقا جون : تو مرادی من مریدم !
من به اندازه ی وسعم، طعم عشقت رو چشیدم!
کاشکی از قطره ء اشکت کمی آبرو بگیرم …
یعنی تو چشمه ی چشمات ، با نگات وضو بگیرم
برای لحظه ی دیدار ، از قدیما نقشه داشتم …
یه دونه هدیه ء ناچیز، واسه تو کنار گذاشتم …
یادمه یکی بهم گفت هرکی تنهاست توی دنیا …
یه دونه نامهء خوش خط ، بنویسه واسه آقا…
کاغذ نامه رو بعدش ، توی رودخونه بریزه
بنویسه واسه مولاش : خاطرت خیلی عزیزه…