خنده ی زیبا به لب مولا...
.
دیگر آن خنده ی زیبا به لب مولا نیست
همه هستند ولی هیچ کسی زهرا نیست
قطره ی اشک علی تا به ته چاه رسید
چاه فهمید کسی همچو علی تنها نیست
.
.
چه زمان و چه مکان...
.
در زمانی که زمان یاد ندارد چه زمان
و مکانی که مکان یاد ندارد چه مکان
دل من در پی یک واژه ی بی خاتمه بود
اولین واژه که آمد به نظر فاطمه بود
.
دل نوشته های فاطمیه...
دل نوشته های فاطمیه
ايّام « فاطميه» كه ميرسد، دلهاي عاشق و بيقرار، «سرود غم» ميخواند و منظومه اندوه ميسرايد.
وقتي يك بوستان، خزان زده شود،
وقتي يك گل، پرپر گردد و بلبلي به هجران گل مبتلا شود،
چه ميماند؟ جز فصل ناليدن و موسم گريستن؟
فراق فاطمه، تنها علي را داغدار نكرد، بلكه چشم فضيلتها در داغ آن محبوبه پيامبر، خون گريست و ديدگان ارزشها، همواره گريان آن مظلومه تاريخ ماند.
امروز، اگر آسمانِ دلِ ما هم ابري است، اگر هواي چشمان ما هم به ياد «رنج فاطمه» و «غربت علي»، باراني است،اين، تداوم همان گريستنهاي حسن و حسين عليهم السلام و زينب و كلثوم است.
به عشق زهراعليهاالسلام دلخوشيم و از شهادتش دلخون!
هنوز هم سوالهاي ما بيپاسخ مانده است.
مگر فاطمه، تنها يادگار حضرت رسالت نبود؟
مگر سينهاش، بوسهگاه محمّد نبود؟ مگر پيامبر، هر روز هنگام عبور از برابر«خانه فاطمه» به اهل آن خانه سلام نميداد؟ مگر «مودّت ذي القربي» توصيه قرآن و اجر رسالت رسول نبود؟مگر خداوند، خشم و رضاي فاطمه را، خشم و رضاي خويش قرار نداد؟
پس چرا آن همه گريه و اشك؟ چرا آن همه بيحرمتي به حريم فاطمه؟
و چرا آن همه جفا بر آل مصطفي؟
«ايّام فاطميه»، مجموعهاي از جگرهاي سوزان، چشمهاي گريان، عزاداران سيهپوش و عاشقان درد آشناست.
فاطميّه، «فهرست غم» است، «سند مظلوميت» و « ادّعانامه شيعه» است.
اين روزها، ايّام مرور اوراق كتاب رنج زهراست. و هر ورق، شامل چندين « سوگ سروده» و «رنجنامه» است.
خدا را شاكريم كه نعمت «غم زهرا» را ارزانيمان كرده است.
همنوايي روحهايمان با اندوههاي علي و فاطمه، نشان از سيراب شدن جان از «كوثر ولايت» است.
اين غم و اشك، نشانه «محبّت» است. و …
«تا نسوزد دل، نريزد اشك و خون از ديدهها».
هر چند ايّام فاطميه، داغ ما تازه ميشود، امّا مرور بر اين «فهرست غم»، ما را به فاطمه نزديكتر ميكند،
جانمان، جرعه نوش «زمزم ولا» ميشود،
قلبمان شفافيّت زهره زهرا را بهتر لمس ميكند،
گريهها، شفيع ما ميگردد، تا در آستان عترت، عزّت يابيم،
قطرات اشك، در سوگ «اهل بيت»، ما را هم اهل اين «بيت» ميكند و مهمان سفره تولّا.
منبع:http://rasekhoon.wordpress.com/
شعله های عشق...
- شعله های عشق
من اشک های تو را بر کوبه های کوچه پس کوچه های سرد و خسته مدینه یافتم. خط تو را که بر پوست هر ستاره، غزل آفتاب را می نوشتی، خواندم. من نشان کبودین تو را از قافله هایی که از کناره بقیع می گذشتند گرفتم…. این شعله های عشق توست که انسان خسته را به میهمانی آفتاب می خواند. در حجم نگاه تو افق هم رنگ می باخت. سبزی این سال ها هنوز وام دار آن نگاه بلندی است که از قله ناپیدای تو سر زد. من با نوای آشنای تو از قناعت انجمادها و از پس کوچه های حقیر خلافت ها رهیدم… اوج تسلیت تو را آن جا که مردِ راه را پای انداخت شناختم. من در خاموشی قبرت تابش هزاران خورشید را دیدم. اگر قبرت را نشانی نیست چه باک؟ هر سنگْ نبشته ای حکایت تو را دارد…
آموزگار ظرافت..
آموزگار ظرافت
… ای آموزگار ظرافت آن جا که مردان از پای فتادند، چگونه رفتن را تو به من آموختی و آن جا که فریادها در سینه ها گم شد فریاد خسته دردم را تو به بلوغی رساندی و آن جا که حرامیان راه را بستند با اشک هایت راهم را تا، به خدا، تو علامت گذاشتی و در باغ شهادت، مرگ را که بار زندگی آ ورده بود، نشانم دادی. خورشید در تابوت تو غروب کرد و ملائک به عشق دیدار تو به سجده در افتادند و عروج خونینت را خدا خود به نظاره نشست، تا زخم هایت را خود مرهمی نهد و چشمه کوثرش را با تو به طهارت رساند…
فاطمیه
فدک جلوه ای کوچک از حق بزرگ آل الله مظلوم بود که
با وحشیانه ترین خوی منافقانه شان باز پسش گرفتند…
فدای مظلومیتت یا علیِ که اگر به دنبال بزرگترین حق آل الله “حق ولایتت” رفته بودی معلوم نبود امروز پس از ۱۴۰۰ سال رنگی از اسلام و یادی از مظلومیت علی باقی مانده باشد که ما به یادت غربتت اشک مهمان چشمهایمان کنیم…
فدای غربتت یا علی؛
آنگاه که در کنج خانه زانوی صبر در بغل داشتی و برای شنیدن بانگ “الله اکبر” و نام زیبای رسول الله بر ماذنه ها استخون در گلو نفس کشیدی…
فدای نفس نفس هایت؛
آنگاه که دستهایت را بستند و به دارالخلافه ات کشاندند یک چشم بر درب نیم سوخته داشتی…
تو گویی به همراه دستهایت نفسهایت را نیز گره می زنند…
… فدای دستهایت که اگر بسته نبود…
و فاطمیه یک دهه نیست؛ که یک تاریخ است.
یک تاریخ پر از درد. یک تاریخ پر از غربت.
یک تاریخ پر از مظلومیت.
یک تاریخ پر از ایمان به تاراج رفته.
یک تاریخ پر از نفاق و کینه…
زیر باران دوشنبه بعد از ظهر...
زیر باران دوشنبه بعد از ظهر
اتفاقی مقابلم رخ داد
وسط کوچه ناگهان دیدم
زن همسایه بر زمین افتاد
سیب ها روی خاک غلطیدند
چادرش در میان گرد وغبار
قبلا این صحنه را…نمی دانم
در من انگار می شود تکرار
آه سردی کشید،حس کردم
کوچه آتش گرفت از این آه
و سراسیمه گریه در گریه
پسر کوچکش رسید از راه
گفت:آرام باش! چیزی نیست
به گمانم فقط کمی کمرم…
دست من را بگیر،گریه نکن
مرد گریه نمی کند پسرم
چادرش را تکاند، با سختی
یا علی گفت و از زمین پا شد
پیش چشمان بی تفاوت ما
ناله هایش فقط تماشا شد
صبح فردا به مادرم گفتم
گوش کن ! این صدای روضهء کیست
طرف کوچه رفتم و دیدم
در ودیوار خانه ای مشکی است
مربع
با خودم فکر می کنم حالا
کوچه ء ما چقدر تاریک است
گریه،مادر،دوشنبه،در،کوچه
راستی! فاطمیه نزدیک است…
چرا فاطمه السلام الله علیها را « زهرا » میخوانند؟؟؟
چرا فاطمه السلام الله علیها را « زهرا » میخوانند؟
به جهت این بود که ایشان هر روز سه مرتبه با نور خود برای امیر المومنین علیه السلام نور افشانی می کرد و می درخشید.
این به جهت روایتی است که نقل شده ، روزی ابو تغلب از حضرت صادق علیه السلام پرسید چرا حضرت زهرا السلام الله علیها را به نام « زهرا» نامیدند؟
وایشان در پاسخ فرمود : چون او در هر روز سه نوبت با نور خود برای امیرالمومنین علیه السلام نور افشانی میکرد.
بار اول: : در هنگام نماز صبح بود . وقتی مردم در بستر خود بودند. نور سپیدی از وجود آن حضرت تابیدن گرفت و از ورای دیوار ها به خانه ی مدینه نفوذ می کرد و خانه ی آن ها را روشن مینمود . مردم ضمن تعجب از آن نور نزد رسول خدا رفتند و از آنچه دیده بودند ، پرسش نمودند؟ حضرت رسول آن ها را به منزل فاطمه السلام الله علیها هدایت کرد وقتی ایشان به منزل رسیدند دیدند که فاطمه در محراب ایستاده و نماز میخواند و این نوز از محراب و جایگاه نماز او ساطع میشود و این نور صورت اوست . پس دانستند آن چه میدیدند نور وجه فاطمه السلام الله علیها بوده است .
فاطمه (علیهاالسلام) را دریاب.......
فاطمه (علیهاالسلام) را دریاب
على (عليه السّلام) نماز ظهر را خوانده به سوى منزل باز می گشت.
كنيزان را ديد در حالى به استقبال آن حضرت آمدند كه گريان و محزون بودند.
امام (عليه السّلام) به ايشان فرمود: چه خبر شده، چرا شما را ناراحت و مضطرب مىبينم؟! گفتند: يا امير المؤمنين! دختر عموى خود زهرا (علیهاالسلام) را درياب، گرچه گمان نمىكنيم حاصلى داشته باشد.
حضرت على (علیه السلام) به سرعت به سوى اتاق فاطمه (علیهاالسلام) رفت و بر آن بانو وارد شد، ناگاه ديد فاطمه (علیهاالسلام) در ميان بستر خويش (كتان سفيد مصرى) افتاده و به طرف راست و چپ مىغلطد.
على (عليه السّلام) ردا را از دوش خود و عمّامه را از سر مبارك خويش افكند و لباس خود را درآورد، آنگاه آمد و سر مبارك حضرت زهرا (علیهاالسلام) را به دامن گرفت و فرمود: اى زهرا!
ولى حضرت فاطمه (علیهاالسلام) سخنى نگفت. براى دومين بار فرمود: اى دخترِ محمّدِ مصطفى (صلی الله علیه وآله)! فاطمه زهرا (علیهاالسلام) باز جوابى نداد! على (عليه السّلام) براى سومين بار صدا زد:
اى دختر آن كسى كه زكات را در دامن عباى خود براى فقرا مىبرد! جوابى نشنيد.
اى دختر آن كسى كه با ملائكه نماز خواند! حضرت زهرا (عليها السّلام) جوابى نداد.
على (عليه السّلام) صدا زد:
اى فاطمه (علیهاالسلام) با من سخن بگو! من پسر عموى تو، على بن ابى طالب هستم.
فاطمه (علیهاالسلام) چشمان خود را به روى او باز كرد، آنگاه آن بانو گريست و على (عليه السّلام) هم گريان شد و به زهراى اطهر (علیهاالسلام) فرمود: مگر تو را چه شده؟ من پسر عمويت على هستم.
فاطمه (علیهاالسلام) گفت: اى پسر عمو! من اكنون آن مرگى را مشاهده مىكنم كه نمىتوان از دست آن گريخت.
منبع:
زندگانی حضرت زهرا(علیهاالسلام)، ترجمه ی بحارالانوار، ص609.
الگوی زنان و مردان
مقام معظم رهبری حضرت ایت الله العظمی امام خامنه ای (دام ظله) :
حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیه) الگوی زنان و مردان در طول تاریخ و برای همه نسل هاست و
نمونه ی انسان کامل و ظرف ملکوتی وجود انسان در ایشان متجلی است.