بسم الله …
بسم الله …
دیروز که به گلزار شهدا رفته بودم روی گلزار شهدا جعبه ای نظرم رو به خودش جلب کرد .
روش نوشته شده بود : دلنوشته ای به شهیدان .
رفتم تو قسمت مزار شهدای گمنام ٬ یه گوشه ای نشستم و خیره شدم بهشون .
یعنی چی ؟
دلنوشته ای به شهیدان . مگه اونها خودشون نمی دونن ما چی می خوایم .
مگه نمی دونن برای چی می ریم پیششون . دیگه چه نیازی هست که من براشون دلنوشته بنویسم .
توی این فکرها بودم که یاد این جمله افتادم که خدا گفته : من می دونم که بنده هام چی می خوان ٬ اما دوست دارم که اونها خواسته هاشون رو به زبون بیارن ٬ من دوست دارم صداشون رو بشنوم .
خواستم شروع کنم به نوشتن اما بازم رفتم تو فکر ٬ حالا چی ….
حالا که قرار بود بنویسم هیچی به ذهنم نمی اومد .
تا وقتی که قرار به گفتن بود همه چی داشتم اما حالا که باید می نوشتم هیچی به ذهنم نمی اومد .
ذهنم کاملا خالی شده بود .
اما بالاخره خواستم از یه جایی شروع کنم .
شروع کردم و نوشتم …
بسم رب الشهدا و الصدیقین
سلام رفیقم ….
سلام لاله خونینم….
سلام همراه من در سخت ترین شرایط زندگی….
سلام یاور امام زمانم ….
سلام شهیدم …
قراره باهات روی کاغذ حرف بزنم . خیلی حرف داشتم اما ذهنم یه دفعه خالی شد . انگار هیچی ندارم برات بگم .
الان اینجام کنار شما ٬ کنار تربت پاک شما ٬ شما شهدای گمنام ….
گمنامید اما از همه مشهورتر …
این روزا دل همه خونه ٬ دل آقام ٬ دل رهبر ٬ دل شما ٬ دل مردم و دل من …
تو دلم خیلی چیزاست که به کسی نمی تونم بگم جز به شما .
آی شهدا ….
تا کی این همه نامردمی ها …
پس کی آقامون میاد .
اون آقایی که این روزا از همه مظلومتره . حتی از جد بزرگوارشون مولا علی (ع).
شما دعا کنید ….
دعا کنید برا ظهور آقام …
دعا کنید برا دل آقام برا دل من برا دل ….
برام دعا کنید…
می گن به هرکی بگی التماس دعا یه دینی میشه به گردنش و باید برات دعا کنه .
پس شما هم برام دعا کنید.
برا همه دعا کنید .
دعا کنید که شرمنده نشم …
شرمنده خدا ٬شرمنده آقام ٬ شرمنده رهبر ٬ شرمنده شما و شرمنده دلم …
آی شهدا التماس دعا …