کل یوم عاشوا...
❣یک دقیقه مطالعه
یکی از شاگردانم که برای افزایش توانگری به کلاسم آمده بود. روزی هیجان زده به کلاس آمد.
چون ۵۰۰ دلار برنده شده بود یکریز میگفت : “باورم نمی شود. من هیچ وقت برنده نمیشوم”
ما میدانستیم این بازتاب فکرش است
او همچنان فکر میکرد استحقاقش را ندارد
و مدام میگفت وای باورم نمیشه این پول ماله منه.
هفته بعد نتوانست به کلاس بیاید
چون پایش شکسته بود مبلغی که باید به پزشک میداد ۵۰۰ دلار شده بود. او از پیش رفتن در مسیر تازه “توانگری” وحشت کرده بود و احساس میکرد لیاقتش را ندارد.
پس از این راه خود را مجازات کرد
اگر این عقیده را نپذیریم که “استحقاق” توانگری را داریم، حتی آنگاه که ثروت در دامن ما بریزد، به طریقی از دست ما میرود.
?لوئیز هی (کتاب شفای درون)
#به_ما_بپیوندید ?
? @PICS_NET
سلام مادر عزیزم
عشق اینگونه آغار میشود… میم الف دال را مادر
عشقی که پایانی ندارد، عشقی که یک لحظه سرد شدن ندارد، عشقی که یک لحظه جدایی ندارد، عشقی که بی نهایت است…
آخه مگه میشود؟ عشق مادر بی نهایت باشد ؟ مگر بی نهایت فقط برای خداوند نیست؟
الهی فدای تمام مادرای دنیا آخه مادری که محبتش وصل به خداوندِ، وجودش وصل به خداوندِ، پر از احساساتِ ، پر از مهربونیه ، در نهایت عشقش هم باید وصل به یک موجود ازلی و ابدی باشد. عشق مادر وصل به خداوندِ بی نهایت است… عشقی بی نهایت
مادر من سختی دنیا بسیار است مخصوصا با فاصله ی انسان از اسمان ، از ملکوت… نا آرامی دارد این دوری….
و انسان آرامش میخواهد
خداوند میدانست انسان دلش تنگ میشود
مادر معدن است
ریشه دارد….
محبت مادر نور دارد
نوری خدایی…
و برای همین هست که محبتش در دل ها نشسته و تمام نمیشود.
مادری که مادری اش محبت دارد، لطافت دارد، عزت دارد، ارزش دارد…
مادرم ای تمام هستی من ای دلیل زندگی من رنج هایی که به خاطر من کشیده ای و درد هایی که به خاطر من کشیده ای هرگز جبران کردنی نیست…
مادر جان چگونه برایت جبران کنم؟ چگونه دردهایت را تسکین دهم؟ چگونه باشم که رنج هایت را کم کنم؟ مادر جان چگونه باشم جز فرزندی صالح، مطیع، سپاس گذار، با ادب … و چگونه باشم جز برای جبران محبتی بی نهایت
مادر جان خیلی دوستت دارم …. دختر فدای هر نفست مادر
مادر م ای جان من وقتی در آغوشم میگیری صدای قلبت، عطر نفس هایت، نوازش دستانت و همه و همه تسکین ده تمام درد و ناراحتیم میشود.
زبان قاسر است از گفتن برای مادر
دست ناتوان است از نوشتن برای مادر
چه زیباست این شعر…
تا شقایق هست زندگی باید کرد ولی اینگونه نیست
تا مادر هست زندگی باید کرد
دوست دار شما فرزند دلبندتان
?علت غربت محبت پدر و شهرت محبت مادر
#ارزش_پدر_بودن(۲)
?یکی از تفاوتهای اساسی بین محبّت مادر و پدر اینست که چون محبّت مادر به سهولت ابراز میشود، به شهرت رسیده. اما محبّت پدر چون معمولاً به سهولت ابراز نمیشود، آن شهرت را ندارد. اگر ما این محبّت پدر به فرزند را، قدرشناسی کردیم، تازه فرمایش پیامبر(ص) که فرمود: «من و علی پدران این امّت هستیم» درک خواهد شد. شاید یکی از اسرار اینکه خداوند اینقدر حرمت پدران را در احکام و اخلاق سفارش کرده، این باشد که این محبت پنهان، حرمتش از جهاتی، مهمتر است.
?علیرضا پناهیان
#تلنگر
❣اندکی تفکر❣
پدر زحمتکش در دمای 50 درجه سخت مشغول کار کردن بود
و پسر 26 ساله اش بی توجه غرق در فضاى مجازى این پست را گذاشت :
” بسلامتی همه ی پدرا… “
مادر از 5 صبح بیدار شده بود و مشغول کار های خانه
ولی دخترش ساعت 2 ظهر از خواب بیدار شد و چند ساعت بعد درفضاى مجازى پست گذاشت :
” همه ی هستی ام مادر…”
در همان لحظه مادر وارد اتاق دختر شد،دختر فرياد زد :
” هزار بار بهت گفتم بی اجازه نیا تو اتاقم، نمی فهمی ؟؟؟ “
?راستی، پست دختر کلی لایک خورد… مرد تابلوی خاتم کاری شده زیبایی را که خریده بود،روی دیوار نصب کرد…
همسرش گفت :
” حال برادرت را که بیمار است پرسیده ای…؟ “
مرد با عصبانیت گفت :
” الان حوصله ندارم…”
?راستی ! روی تابلو نوشته بود:
“بیا تا قدر یکدیگر بدانیم…” !
?راستی! هیچ فکر کرده ایم که شعار هایمان در دنیای مجازی، چقدر به رفتارمان در فضای حقیقی شباهت دارند ؟؟!
?کاش ادمها میتونستن همان چیزی که در زندگی حقیقی است نشون بدن …
? سخننگاشت | با مردم صادق باشیم
? اگر همین یک مورد را مراعات کنیم، ببینید چقدر دنیا آباد خواهد شد
?️ گزیدهای از شرح حدیثی از امام صادق علیهالسلام توسط حضرت آیتالله خامنهای. ۹۷/۱۲/۱۲
?حکایت مهلت ندادن عزرائیل
حضرت عیسی (ع) با مادرش مریم (س) در کوهی به عبادت خدا مشغول بودند، و روزها را روزه می گرفتند.
غذایشان از گیاهان کوه بود که عیسی (ع) تهیه می نمود.
یک روز نزدیک غروب شد، عیسی (ع) مادرش را تنها گذاشت و برای به دست آوردن سبزیجات کوهی رفت…
هنگام افطار فرا رسید، مریم (س) برخاست تا نماز بخواند، ناگاه عزرائیل نزد مریم (س) آمد و بر او سلام کرد، مریم پرسید: تو کیستی که در اول شب بر من سلام کردی و با دیدن تو، بیمناک شدم؟
عزرائیل گفت: من فرشته مرگ هستم.
مریم پرسید: برای چه به اینجا آمده ای؟
عزرائیل گفت: برای قبض روح تو آمده ام.
مریم گفت: چند دقیقه به من مهلت بده تا پسرم نزد من بیاید
عزرائیل گفت: مهلتی در کار نیست، و آنگاه روح مریم (س) را قبض نمود.
عیسی (ع) وقتی نزد مادر آمد، نگاه کرد که مادرش بر زمین افتاده است، تصور کرد که مادرش خوابیده است، مدتی توقف کرد، دید مادرش بیدار نشد و وقت افطار گذشته است، صدا زد ای مادر برخیز! افطار کن.
ندائی از بالای سرش شنید که مادرت از دنیا رفته و خداوند در مورد وفات مادرت به تو پاداش می دهد.
عیسی (ع) با دلی سوخته، به تجهیز جنازه مادر پرداخت و او را به خاک سپرد و، غمگین بر سر تربتش نشست و گریه می کرد و به یاد مادر، گفتاری جانسوز می گفت، در این هنگام ندائی شنید، سرش را بلند کرد، مادرش را در بهشت (برزخی) که در کاخی از یاقوت سرخ بود دید گفت: ای مادرم! از دوری تو سخت اندوهگین هستم.
مریم (س) فرمود: پسرم، خدا را مونس خود کن تا اندوهت برطرف گردد.
عیسی (ع) گفت: مادر جان با زبان گرسنه و روزه از دنیا رفتی.
مریم (س) فرمود: خداوند گواراترین غذا که نظیر نداشت به من خورانید.
عیسی (ع) گفت: ای مادر! آیا هیچ آرزو داری؟
مریم (س) گفت: آرزو دارم یک بار دیگر به دنیا باز گردم، تا یک روز و یک شب را به نماز برآورم.
ای پسر اکنون که در دنیا هستی و مرگ به سراغت نیامده است، هر چه می توانی توشه راه آخرت را (با انجام اعمال نیک) از دنیا برگیر .
? درس اخلاق
از آیت الله بهجت سوال پرسیدند:
آقا شما چرا درس اخلاق نمی گذارید!؟
در جواب فرمود:
من نیز همین سؤال را از محضر مرحوم قاضی نمودم و گفتم: چرا درس اخلاق را زیاد نمی کنید؟!
ایشان فرمود: بروید مسجد سهله و هر چه دیدید، فردا برای من تعریف کنید.
آقای بهجت فرمود: شب رفتم مسجد سهله و فردا خدمت مرحوم قاضی رسیدم.
ایشان فرمود: دیشب در مسجد چه دیدی ؟!
عرض کردم: اول شب جمعیت خیلی بود و همه مشغول دعا بودند، اما نیمه شب عده ای پیرمرد ماندند که در نمازها، دعاها و سوره های طولانی می خواندند، در قنوت «جوشن کبیر» می خواندند.
این جا آقای قاضی فرمود: در بین آنها چند تا جوان بود؟!
عرض کردم: من بودم؛
لذا مرحوم قاضی فرمود: اگر در بین آنها جوان پیدا کردی، من هم درس اخلاق را زیاد می کنم.
«تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل»
?کتاب عطش حضور ص94